نیروهای جهاد، سریع خاکبرداری را شروع کردند . به نوبت خانه های مردم را می ساختند. مردم هم کمکشان می کردند و برایشان غذا می پختند. تا وقتی خانه ها درست شود، با چوب و شیروانی برای خودمان کپر درست کردیم. حتی داخلش را گِل و گچ کردم و خوشگل شد.
یک روز آمدند گفتند امروز نوبت شماست تا خانه تان را بسازند و بعد کاغذ و خودکار دستشان گرفتند و گفتند: اینجا خانه علیمردان حدادی است، دلم پر از شادی شد. خانه ها را با سنگ و چوب و تخته بالا آوردند. هر روز برایشان غذا درست می کردم و دم دستشان این طرف و آن طرف می رفتم. همه اش می گفتند: «فرنگیس خانم، شما لازم نیست کار کنید».
اما دلم طاقت نمی آورد. می گفتم خودم دوست دارم کمک کنم. علیمردان هم کمک می کرد. . ساختن خانه ما حدود دو ماه طول کشید. در آن زمان، رحمان خیلی بی قراری می کرد و من مجبور بودم هم از بچه ام نگهداری کنم و هم مشغول کارهای دیگر شوم. اما خوشحال بودم از این که به ده برگشته ام و به زودی خانه خواهم داشت.
منبع: فرنگیس، ص 170 و 171
درباره این سایت