خودمان را به خانه یکی از فامیل ها به نام مشهدی فتاح رستمی رساندیم.

 

زنِ خانه، تا ما را دید، به سینه کوبید. تندی به پیشواز آمد و بچه ها را از کولمان پایین آورد. همان جا، دم در خانه، نزدیک بود از هوش برویم. توی خانه، دست و صورت و پاها را شستیم. خانه پر از آواره ها بود. زن فامیل، سریع دسته های نان کُردی را روی سفره چید و کاسه ای ماست وسط سفره گذاشت. بچه ها به طرف نان و ماست هجوم بردند .

 فرنگیس، ص 132


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

محمد عرفان موحدیان یک چوبینی بيداري رایانه هنر عصر برتر .::V ! R U S::. wiki chejor نقاط طلایی خرید سهام صد دل یک دله کن(روانشناسی، جامعه شناسی، اخلاق و عرفان) ژمينو کاکتوس حریمان