سال 1359 بود. برنامه بسیج تا نیمه شب ادامه یافت. دو ساعت مانده به اذان صبح کار بچه ها تمام شد. ابراهیم بچه ها را جمع کرد. از خاطرات کردستان تعریف می کرد. خاطراتش هم جالب بود و هم خنده دار. بچه ها را تا اذان بیدار نگه داشت. بچه ها بعد از نماز جماعت صبح به خانه هایشان رفتند.

ابراهیم به مسئول بسیج گفت: اگر این بچه ها همان ساعت می رفتند معلوم نبود برای نماز بیدار می شدند یا نه، شما یا کار بسیج را زود تمام کنید یا بچه ها را تا اذان صبح نگهدارید که نمازشان قضا نشود.

 

 سلام بر ابراهیم، ص 75


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Elizabeth فروش کاشی مرجان کسب و کار مهندس مرتضي نيکفر اجرای سنگ لاشه طراحی سایت ، سئو ،تبلیغات در گوگل Ev-kala.ir مطالب مرتبط با تکنولوژي ، سلامت ، ورزش و ادبيات انواع کرم و روغن پوست سايت اميد جهان Milad Razzaghi