پدرم بر درس خواندن ما به طور مستمر نظارت می کرد، ما را گاه با تشویق و گاه با تندی، به آن ترغیب می کرد، من همیشه تسلیم روش پدر و مجری خواست او بودم.

هرگاه در مورد درسی که می خواندم اظهار نظر می کردم، پدرم خیلی خوشحال می شد و به من که چهارده پانزده ساله بودم می گفت: تو مجتهدی و قدرت استنباط داری.

با برادرم مباحثه می کردم، پس از مباحثه، پدرم ما را اتاق خود می خواند، از ما پرسش می کرد و آنچه را نتوانسته بودیم بفهمیم برایمان توضیح می داد.

 

منبع: «خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی ای (مد ظله العالی) از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی)، صفحه 28


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نرم افزار Anita من و کاغذ و قلم روياي کودکانه اطلاعات داروی و راه حل های درمان Julie سایت علمی انرژی تاریک