مادرم در محیط عربی پرورش یافته بود. جد مادرم که از اصفهان به نجف مهاجرت کرد، از خاندان «میردامادی» ساکن در نجف آباد اصفهان بود. شاخه هایی از این خاندان در نجف اشرف هستند.
پدرِ مادرم از علمای فاضل و عرب زبان بود و لذا مادرم در خانه ای پرورش یافت که به عربی تکلم می کردند. ایشان پیش از بلوغ با خانواده خود به ایران آمد و لذا با عربی عامیانه معمول در نجف آشنایی داشت. مادرم با قرآن به خوبی آشنا بود و با احادیث شریف و کتب عربی نیز آشنایی داشت.
در مدرسه ابتدایی، قواعد زبان عربی را از طریق کتاب جامع المقدمات نزد برخی از معلمان معمم مدرسه آموختم. در سن یازده یا دوازده سالگی، مطالعه علوم عربی را به صورت جدی و پیگیر آغاز کردم. برادرانم همگی در این حال و هوا مانند من بودند ولی من به شکل ویژه ای شیفته زبان عربی بودم.
عراقی ها در قالب هیئت هایی برای زیارت به شهر مشهد می آمدند. آنها در صحن حرم امام رضا علیه السلام تجمع می کردند، شعرها و قصایدی می خواندند. من ساعت های طولانی می ایستادم و دل به آنها می سپردم؛ با دقت فراوان به کلمات آنها گوش می دادم و به سخنانشان توجه می کردم. وقتی به زبان عربی گوش می سپارم، احساس ویژه ای به من دست می دهد. با شنیدن این زبان، از اعماق وجود خود تحت تاثیر قرار می گیرم.
در واقع عموم ایرانیان - بویژه متدینین آنها - کم و بیش زبان عربی را دوست می دارند. روابط برادرانه ای که در طول تاریخ اسلام میان ایرانیان و همسایگان عرب آنها برقرار بوده، از جهت گستردگی، عمق و فراگیری، در میان هیچ یک از ملل جهان نظیر ندارد. از همین جاست که در می یابیم موضع گیری برخی اعراب تحت عنوان عربیت، در دفاع از ظالمانه علیه نظام اسلامی ایران، چه خسارت سنگین و چه جنایت بزرگی بوده است؛ حال آنکه از روح گرانه م آگاهی نداشتند و نمی دانستند موضع گیری شان چه اندازه موجب از بین رفتن این احساسات انسانیِ بی نظیر خواهد شد.
منبع: «خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی ای (مد ظله العالی) از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی)، صفحه 33 و 34
درباره این سایت