سال 1336 چند ماه به عراق سفر کردم؛ برخی کتاب هایی را هم که بآنها خیلی علاقه داشتم به همراه خود بردم، بعد به کتابخانه شوشتریه نجف اشرف رفتم که اتفاقا بسیاری از کتاب های عمویم سید محمد در این کتابخانه هست و موقوفه آنجا است. در آنجا کتاب هایی را استنساخ کردم. سپس به همراه خانواده از طریق بصره به ایران بازگشتم و از خرمشهر با قطار به تهران آمدیم. در تهران کتاب ها را به همراه چند شناسنامه گم کردم.

 

همه جا را زیر و رو کردم و هرجایی را گشتم، به انبارهای راه آهن رفتم و مدتها در آنجا جستجو کردم؛ اما نتیجه ای نداشت، پریشان و اندوهگین و افسوسمند به مشهد بازگشتم.

دو سال بعد نامه ای از یک راننده تاکسی به دستم رسید که نوشته بود: من بسته ای را که در اتومبیلم جا مانده بود پیدا کردم، آن را باز کردم؛ اما هیچ نشانی از صاحبش در آن نیافتم؛ فقط چند کتاب و شناسنامه در آن بود. دیدم صاحب شناسنامه معمم است؛ لذا از فردی معمم در تهران پرس و جو کردم و او نشانی مسجد مشهد را به من داد. به این ترتیب کتاب ها به من بازگشت.

 

منبع: «خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی ای (مد ظله العالی) از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی)، صفحه 29


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

درمان بيماري ها رزین سختی گیر پوک باز Pokbazz دشت بزرگ اینجاست . . . جلوه ی بهاری My best friend bts love بامبو آزاده در سرزمین عجایب معرفی و دانلود بهترین اپلیکیشن های آندروید