مجلس بزرگی در «مسجد مصلی» دعوت شدم، تا نزدیک مغرب فرصت سخنرانی فراهم نشد، زیرا مقرر بود که سخنران دیگری پیش از من به منبر برود. این سخنران به شکل غیر معمول سخنان خود را طول داد. من نگران بودم که این فرصت گران بها از دست برود. اما او بیست دقیقه پیش از نماز مغرب، وعظ خود را خاتمه داد و من منبر رفتم.

 

در این اجتماع انبوه، تمام آنچه در سینه داشتم، بیرون ریختم و همه  چیز را گفتم. سخن را با بیان نقشه بیگانگان برای جدایی دین از زندگی آغاز کردم و با شرح توطئه رژیم شاه علیه اسلام و مسلمین و علمای دین ادامه دادم؛ بعد هم با توصیف ماجرای فیضیه، آن را به پایان رساندم.

 

حوادث روز دوم فروردین را که شرح دادم مردم به گریه افتادند و شور عظیمی بر مجلس حاکم شد. سپس طبق معمول منبر را با ذکر مصیبت حسین بن علی علیه السلام پایان بردم. اما گریستن مردم بر امام حسین ، از گریه آنها بر ذکر مصیبت فیضیه بیشتر نبود.

تا روز تاسوعا که دستگیر شدم، این قبیل سخنرانی ها را ادامه دادم.

 

منبع: «خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی ای (مد ظله العالی) از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی)، صفحه 87


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آرمین رایانه پایگاه صهیون‌پژوهی خیبر لوازم جانبی Paul سلام عربی :) حس تازه Tyler همه چیز راجع به طلا Rus