غروب آن روز به منزل یکی از مومنین برای افطار دعوت شده بودم، بعد از افطار به اتاق خود در مسجد باز گشتم تا برای سخنرانی آن شب آماده شوم. دیدم مرا کسی پشت در صدا می زند، در را باز کردم، جوانی شیک و خوش لباس را دیدم، به من سلام کرد و گفت:

شما فلانی هستید؟

- بله

- رئیس پلیس شما را خواسته

- برای چه؟

- چیزی نیست . می خواهد با شما در مورد مسائلی حرف بزند.

- من معنای این احضار را می دانم، این کار به مصلحت شما نیست. من دعوت شده ام که امروز به منبر بروم. اگر مردم بدانند که من بازداشت هستم - بویژه با توجه به آنچه امروز در مسجد واقع شد - عاقبت بدی برای شما خواهد داشت.

اما آن جوان برایم توضیح داد که چاره ای جز ملاقات با رئیس پلیس نیست و من در این قضیه اختیاری ندارم.

 

از مسجد که خارج شدم، دیدم پلیس و ارتش آن را در محاصره گرفته اند؛ دانستم که رژیم در اتخاذ یک موضع بازدارنده، جدی است. ناگزیر همراه با آن جوان به نزد رئیس پلیس رفتم. مردی تنومند با درجه سرهنگی. در انتهای یک سالن مجلل - که با آنچه در بیرجند دیده بودم شباهتی نداشت و پشت میزی بزرگ تکیه زده بود.

وقتی وارد شدم، مشغول نوشتن چیزی بود، البته این معمولا یک ژست مصنوعی است که به وارد شونده القا کنند به او اهمیتی نمی دهند. بنابراین هدف از این کار، تضعیف روحیه وارد شونده است . به او سلام کردم . نه جواب سلام داد و نه سرش را بلند کرد. من نیز چاره ای ندیدم جز اینکه به همین شکل با او برخورد کنم. بدون این که از او اجازه بگیرم، روی شیک ترین مبل اتاق نشستم، سپس خود را مشغول چیزهایی کردم که کاملا  حاکی از بی توجهی به او بود.

 

افسر که نتوانست مرا دچار شکست روحی کند، سرش را بلند کرد و گفت:

- شما فلانی هستید؟

- بله

- چرا مردم را تحریک می کنی؟

- شمایید که مردم را تحریک می کنید!

- معتدل تر نشست؛ گویی انتظار چنین پاسخی را نداشت. گفت: چطور؟

- من مسائل دینی و احکام شرعی را برای مردم بیان می کنم. کجای این کار تحریک است؟ اما شما با این کارتان مردم را تحریک می کنید.

در خطوط چهره اش نشانه های آرامش پدیدار شد و گفت:

ما نمی خواهیم مردم را تحریک کنیم. شما در سخنانت به اصلاحات شاه اهانت کردی.

- اطلاعاتی که به شما رسیده ، دروغ است

لحن سرهنگ عوض شد. از مطالبی که در خلال سخنانش گفت، این بود: ما هم مانند شما مسلمانیم و آقای خمینی را دوست داریم!

شکی نیست که این حرف را راست نمی گفت ، بلکه قصد فریب و ظاهر سازی داشت.

 

منبع: «خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی ای (مد ظله العالی) از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی)، صفحه 107 و 108

 

نکته: روایتی در مورد نحوه برخورد با افراد متکبر:

 رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم: إِذَا رَأَیْتُمُ‏ الْمُتَوَاضِعِینَ‏ مِنْ أُمَّتِی فَتَوَاضَعُوا لَهُمْ وَ إِذَا رَأَیْتُمُ الْمُتَکَبِّرِینَ فَتَکَبَّرُوا عَلَیْهِم‏ (مجوعه ورام، ج1 ص 201)


هر گاه متواضعان را دیدید، برای آنان تواضع کنید و هر گاه متکبران را دیدید، در قبال آنان متکبرانه رفتار نمایید.
 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تولید وسایل شهر بازی تعمیر بهترین عایق حرارتی به وبلاگ شخصی من خوش آمدید Cynthia شاهدان کویر مزینان اجاره سوئيت در مشهد نزديک حرم arf.3sot